**در بلور خواب ها**

ساخت وبلاگ
  آورده اند که: شاگردی در محضر یکی از اوستادان علوم قدیمه همی خواندی.گویند او حکایت کند از اوستادش که روزی شاهنامه ای اندر دست داشتی و انگشت بر این بیت بنهاده بودی که نه همین امروز است که شاعران معاصر دارید؛که در شاهنامه هم نام سهراب سپهری و فروغ آن‌هم یک‌جا بیامدی: اگر جفت گردد زبان بر دروغنگیرد ز بخت سپهری فروغ. و باز اندر شاهنامه نامی از "مرند"دیده ام در قصه ی کاموس کشانی: مگر خاک گر سنگ خارا خورندچو روزی سر آید خورند و مرند. بی درنگ شاهنامه بگشودم و نبرد ایران و تورانیان  ورق بزدم؛رسیدم همان بیت.گفتم:عفواً یا اوستاذ!این چه بگفتید"مُرَند"نیست؟اوستاد بانگ برداشت:آنچه فراگفتم,فرو نخواهم گرفتن **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : طنزخوانش,ادبی, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

  کتاب خانه ی من دشت بی کران خداست کتاب خانه من اوج موج یک دریاست. کتابخانه ی من در ترانه ها جاری ست. شمیم مست اقاقی,چنانکه در غوغاست. شبی که روشن مهتاب در افق پیداست بساط کوچک من پهن گوشه ی فلک است. اگر تو تابش یک سبزه دیده ای به چمن چمن کتاب من و سبزه هاست خانه ی من. نگاه روشن یک تپه در شب مهتاب فواصل سخن نور کرمک شب تاب ضمیر پرعطش مادرانه ی یک گل, ترنم سحر یک سبد غزل,بلبل نسیم خواهش یک ارغوان به بارش ابر نوای بره ی کوهی سرشک شبنم یک صبحگاه بوته ی رز و انتظار سپهر از زمین: تأمل و صبر صدای سوز علف چنار صحبت و شفاف کوچه ی یک نهر شکوفه های صدف درون همهمه ی شامگاه سطح شهر تمام شوکت لبریز ی از کت **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : کتاب,خانه, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

-می گویند اگر شهریار در وصف امثال "فردوسی" و"شاهنامه"شعر سرود از سر لغزش هایی فکری بوده است! *شهریار و بزرگان شعر فارسی "یادگار جشن فردوسی"-شعری از استاد شهریار چه فردوسی توانا شاعری شیرین سخنگوییدلیر پهلوانی جنگجویی سخت بازویی جهان همت و کوه وقار و کان نیروییبیان دلکش سحر آفرینش سحر و جادویی... ندانم رستم و رویین تنی بوده است خود یانهتو بودی هر چه بودی رستم و رویین تن افسانه... بجز عشق وطن دیگر کجا بودت به سر سودازهی آن عشق و آزادی،زهی آن فر و استغنا... عجم تا زنده باشد نام تو ورد زبان باشد به جان منت پذیرتست ای جان تا که جان دارد... فهرست اشعاری که فقط نام "حافظ"به خود دارند:-هدیه به حافظسرخ **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : پارسی,گویان,آذربایجان, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

در انتظار قطره ی باران,پراز عطش ایران تشنه امافسانه می شمرد. گویی که کودکی در خواب تشنگی آهسته در سکوت در هجمه ی عطش پرواز می سپرد! ایران خشک من در چنگ دیو تب می سوخت اشک و آه می ریخت بی پناه اشکی بدون آب هر گوشه چشمه های کسل بخشی از سراب چشمان سرخ کودکی بی آب و پر سؤال بر چهره ی تکیده ی مادر تنیده بود. تاری پر از خراش پودی پر از عطش تاری پر اضطراب پودی برای نیمه لیوان سرد آب. درماند مادرش وان طفل دل کباب لغزید پر شتاب پیچید شیر آب اما دریغ و درد از قطره ای که کودکی کف را کند نمور کودک نیارمید از درد تشنگی مادر نیارمید از سوز ماندگی پرسید طفل:مادر پس کو نشان آب؟ یک جرعه قصه آب کی می رسد هنو **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : ایران,تشنه, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

  تو می خواهی خیابانیکلاسی بوستان، باغی به نامت ثبت گردد؟ تو می خواهی صدایت،چهره ات، فکرت کلامت ورد و نشخوار گروه تلگرام و صفحه ی آغاز نشریات؛ و روی جلد براق مجله مشق گردد؟ تو می خواهی که موج ایده هایت پخشِ هر جمع و زبان گردد؟ روان گردد؟ میان سر در دانشکده؛بالفرض با عنوان استادی فقید و "نام برتر"جاودان گردد؟ شعاری از تو بر دیوار جاگیرد؛ برایت قاب خوش رنگ از طلا سازند و طاق نصرتی،عکسی به نام و یادت اندازند؛ ولی تا روز پیش از مرگ نامت تابوی ناگفتنی ها بود و نافهمی به گردت هاله های وهم و بی رحمی صدایت را نمی دیدند و نامت یونجه -برگ و کاه ِخرمن بود؛ اهمال و ندیدن بود؛ و گامت هم یتیم دار و میهن بود **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : ندیدن,ماندن, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

** سطری نفس** نفس چون مار می پیچد درون حفره ی سینه گهی آرام،بی کینه ولی آکنده از افسوس می کوبد صداپر سوز؛همچون کوس نگاه اضطرابم بر در و دیوارچنگ انداخت رنگ انداخت؛ خون در زیر شهر پوستم تو گویی،آهن خون من است اینگونه زنگ انداخت. من از امواج ترک گام هایت بیم دارم ساعتی تعلیق و تاویل و تمنا هم،دمی مکث و توقف! مرا تا حد استهلاک دردآلود تاریکی و تنهایی مکن خاموش! چراغ فاصله مابین ما هر لحظه روشن تر درخشان تر نگاهم را نمی بینی چه دریای پرآشوبی به پا کردی؟ شمار تک نفس هایم نمی دانی مرا تا مرز تنهایی درون شب رها کردی! چه ها کردی! نفس چون حلقه ی باریک نیلوفر به دور گردنم‌پیچید،آهسته؛ ولی خسته. تمنایی ا **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : سطری, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

آمد پگاه

در ماهتابه ی فلک،خورشید نیمروست.

آمد صلای سفره ی یک روز پر امید

از سوی هر که دوست.

از هرم آفتاب

زودا رسد به جوش

یک دیگ برکه، گوشه ی دشت اقاقیا.

برخیز از سکوت

از خواب ناز و نوش.

آمد پگاه

در ماهتابه ی فلک،خورشید نیمروست.

+ نوشته شده در  Tue 8 Aug 2017ساعت 12:22 PM  توسط محمود علی اصغری  | 
**در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : پگاه, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19

تلاش‌هاي بي وقفه ي سه نسل از شهروندان چيني براي تبديل کردن بياباني به پارک جنگلي وسيع با همت بلند کویری بهشت شد یک شوره زار مملکت، اردیبهشت شد! صحرای خشک و تلخ به دستان اهتمام مانند گلشنی همه در زیر کشت شد. افسوس! خانه من انده شمار هنوز در حجم بی اراده ی صد نسل،زشت شد! دریایی از طلا و گهر بود خانه ام اما‌چه حیف دشت پر از خاک و خشت شد! این خانه را من و تو به سامان ترش کنیم هرچند اسیر دست" من"و سرنوشت شد! + نوشته شده در  Tue 8 Aug 2017ساعت 12:23 PM  توسط محمود علی اصغری  |  **در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : بهشت,کویر, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19